سینه مکن گرگهر آری به دست |
|
بهترازآن جوی که درسینه هست |
سفره ی انجیر شدی صفروار |
|
گر همه مرغی بدی انجیر خوار |
هاتف خلوت به من آواز داد: |
|
وام چنان کن که توان باز داد |
سینه مکن گرگهر آری به دست |
|
بهترازآن جوی که درسینه هست |
سفره ی انجیر شدی صفروار |
|
گر همه مرغی بدی انجیر خوار |
هاتف خلوت به من آواز داد: |
|
وام چنان کن که توان باز داد |