> روایت چهارشنبه سوری نقل از شاهنامه فردوسی :: هفت چین

هفت چین

گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟ چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟

گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟ چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟

هفت چین

* این تارنما بیشتر به مطالب آموزشی - علمی می پردازد*
***

"کنون ای خردمند وصف خرد / بدین جایگه گفتن اندرخورد
کنون تا چه داری بیار از خرد / که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد / ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای ....

سه پاس تو چشم است وگوش و زبان /کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان "


>
کلمات کلیدی

آشنایی کوتاهی با ویژگی های شخصیتی

ریشه های تاریخی ضرب المثل های فارسی

"تیپ چهار"انیاگرام

سه"انیاگرام

"تیپ

"تیپ دو"انیاگرام

گونه های مختلف شخصیتی "تیپ یک انیاگرام

"تیپ یک "انیاگرام

کلیات انیاگرام و عناوین نه گانه گونه های شخصیتی انسان ها

(شخصیت شناسی با روش انیاگرام)

جایگزین های تلگرام را بهتر بشناسید!

بهترین مرورگرهای اینترنت در سال 2017

هفت چین

چگونه یک کامپیوتر را با کامپیوتر خود مدیریت کنیم

چگونه متوجه شویم که کامپیوتر ما کنترل و جاسوسی می شود ؟

شناسایی مودم های وای فای هک شده

روش

میکروتیک چیست و چه قابلیت هایی دارد؟

سرعت و اطمینان با هارد دیسک SSD؛ مزایا و معایب SSD

۶ روش موثر که عمر باتری لپ‌تاپ شما را زیاد می‌کند

با یک کلیک دسکتاپ خود را قفل کنید

رهبری آموزشی و مدیریت تاثیر گذار در مدارس

یک آموزش و پرورش کارآمد و تاثیر گذار چه ویژگی های باید داشته باشد ؟

چگونه نو جوانان را مسئولیت پذیر کنیم

مسئولیت پذیری وتاثیر مثبت آن برزندگی فردی و وظایف اجتمایی

راز موفقیت آموزش و پرورش ژاپن

نقش آموزش و پرورش در ایجاد احترام به خرد جمعی ت(فکر مشارکتی)

راه حل مشکل وای فای Limited در ویندوز ۸ چیست؟

نکات مهم در زمینه ارزشیابی توصیفی در مقطع ابتدائی

نگاهی به تفاوت‌های ویندوز ۳۲ و ۶۴ بیتی

آخرین نظرات
  • ۱۸ آبان ۹۵، ۲۱:۴۷ - http://creditospersonales.tech/prestamos-hipotecarios-para-refaccion-de-vivienda.html
    was für eine schöne ...

روایت چهارشنبه سوری نقل از شاهنامه فردوسی

جمعه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۲۸ ب.ظ

 
سور به معناى میهمانى و جشن مى باشد
 اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پریدن؟ 
     
براساس سروده هاى پیروز پارسى، حکیم فردوسى، سیاوش فرزند کاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر دیگر را برمى گزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش مى شود:
 
یکى روز کاووس کى با پسر
نشسته که سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند
 
سودابه در اندیشه بود تا به گونه اى سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا خواند:
 
که باید که رنجه کنى پاى خویش
نمائى مرا سرو بالاى خویش
بیاراسته خویش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرویان هزار
 
آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او گفت:
 
هر آنکس که از دور بیند ترا
شود بیهش و برگزیند ترا
زمن هر چه خواهى، همه کام تو
بر آرم ، نپیچم سر از دام تو
من اینک به پیش تو افتاده ام
تن و جان شیرین ترا داده ام
 
سودابه پس از این که از مهر و عشق خود به سیاوش مى گوید و همزمان به او نزدیک مى شود. ناگاه او را در آغوش کشیده و مى بوسد
 
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد
همانا که از شرم ناورد یاد
رخان سیاوش چو خون شد ز شرم
بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو
مرا دور داراد کیوان خدیو
نه من با پدر بى وفائى کنم
نه با اهرمن آشنائى کنم
 
سیاوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
 
سر بانوانى و هم مهترى
من ایدون گمانم که تو مادرى
 
سیاوش خشمناک از جاى برخاسته و عزم خروج از کاخ سودابه را کرد.
سودابه که از برملا شدن واقعه بیم داشت داد و فریاد کرد و درست بسان افسانه یوسف و زلیخا دامن پاره کرده و گناه را به سیاوش متوجه کرد …
بارى سیاوش به سودابه مى گوید که پدر را آگاه خواهد کرد:
 
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو
بگفتم نهانى بد اندیش تو
مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟
به پیش خردمند رعنا کنى؟
بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دو رخ را همى کرد چاک
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زایوان برآمد بکوى
 
در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده و از سیاوش توضیح خواست سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش عبور خواهم کرد
 
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکى خود و زرین نهاده به سر
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار
سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود
سواران لشکر برانگیختند
همه دشت پیشش درم ریختند
سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى به همراه اسب سیاهش از آتش عبور کرد و تندرست بیرون آمد.
 
یکى شادمانى شد اندر جهان
میان کهان و میان مهان
سیاوش به پیش جهاندار پاک
بیامد بمالید رخ را به خاک
که از نفت آن کوه آتش پَِـرَست
همه کامه دشمنان کرد پست
بدو گفت شاه، اى دلیر جهان
که پاکیزه تخمى و روشن روان
چنانى که از مادر پارسا
بزاید شود بر جهان پادشا
سیاوخش را تنگ در برگرفت
زکردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه کام ها با سیاوش براند
سه روز اندر آن سور مى در کشید
نبد بر در گنج بند و کلید!
 
این اتفاق و آزمایش عبور از آتش در بهرام شید (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید (جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان
واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن مى گیرند

 به گهواره عریان همانسان به خاک 
چه مؤمن چه کافر چه انسان چه پاک 
خوش آنی که شادی به تن جامه دوخت 
نپنداشت مال و منالش ملاک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
l>